..................
همه در تحريريه نشستهاند و با هم صحبت ميكنند. صحبتها مثل هر روز است ولي تن صداها از هميشه پائينتر است. صحبتها مثل هميشه است ولي همه ميدانند كه اين صحبتها فقط براي آن است كه سكوت سنگين همه را دوباره به ياد توقيف "هم ميهن" نيندازد. هيچ دقت كرديد كه همه اتفاقات دنيا چقدر چرخهوار اتفاق ميافتد؟ هيچ دقت كرديد اتفاقات نسبت به گذشته چرخه سريعتري را طي ميكنند؟ قبلا اگر به كسي بدي يا نيكي ميكردي ميدانستي كه حداقل سالها بعد بازخوردش را ميبيني ولي امروز طبيعت هم مثل دنياي آدمها سرعتش را بالا برده. ديگر ميداني اگر پوست موزي را از روي زمين برميداري تا كسي زمين نخورد، همان روز وقتي داري در پياده رو راه ميروي و يك موتوري از پشتت ميآيد، يكي داد ميزند: " خانم، مواظب باش..." نميدانم چرا به محض اينكه خبر توقيف "هم ميهن" را شنيدم، چرخه سريعالسير طبيعت به ذهنم رسيد. بازهم يك اتفاق غيرقابل پيشبيني و ناخواسته. اينبار ديگر مثل 100 توماني شدن بنزين و سهميه بندي شدن آن نيست كه برايمان چندان اهميتي نداشته باشد. مثل اين ميماند كه بيايند و بهت بگويند از فردا كل زندگيات تغيير ميكند، معلوم نيست بهتر ميشود يا بدتر، اما معلوم است كه بايد دوباره يك شوك گنده را از سر بگذراني و دوباره سعي كني خودت را با شرايط جديد وفق بدهي. با همه اينها ميشود كنار آمد ولي تا ابد بايد اين حس لعنتي را كه ديگر نميتواني به هيچ چيز و هيچ كس اعتماد كني را همهجا همراه خودت داشته باشي و ياد بگيري كه اين دنياي افتضاح اصلا ارزش ندارد كه حتي به يك مورچهاش دل ببندي چون آن مورچه هم يا ميرود و يك دوست مورچه مثل خودش پيدا ميكند يا ميميرد يا يك روز ميگذارد و ميرود. چرا از بچگي بهم ياد ندادند همه چيز رفتني است؟
صداي خنده بچههاي تحريريه از راهرو ميآيد ولي چقدر همه چيز گذري، بيحس و نمايشي است.
چند روز پيش به عزيزي گفتم: چطور ميشود به آرامش رسيد؟ او هم در جوابم يك SMS خالي فرستاد.
ديگر از شنيدن اين جمله كه "حتما يك خيري درش هست." خسته شدم ولي: "حتما يك خيري درش هست."
شما هم بنويسيد (6)...